خاطرات
از دست چشم های تو، بین دو راهی ام
محکوم تا همیشه ی خواهی نخواهی ام
یک چشم می فروشد و یک چشم می خرد
از دست چشم های تو، بین دوراهی ام
با شعله های نرگس تو، دود می شوم
مولود مرگ هستم و اسفند ماهی ام
طوفان رهین دولت خانه بدوشی است
هستی گرفته از پی بی سرپناهیم
تا طفل اشک آمد و بر دامنم نشست
مهتاب شد به دامن شب روسیاهی ام
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیست
ثابت شده بخاطر تو بی گناهی ام
از پای درس مکتب چشم تو آمدم
این پاره پاره دل، دل خونین گواهی ام
در خیمه نگاه تو آتش گرفته ام
من روضه خوان چشم توام!... قتلگاهی ام!
در موج اشک غرق شدم تا بجویمش
در حیرت از تلظّی آن بچه ماهی ام
در چشم من تمام زمین بارگاه تست
من هر کجا روم، بحضور تو راهی ام!!!...